آخرین مطالب لابی ایران سوئد (((( Iran & Sweden )))) براي پويايي و پيشرفت ، گام نخست از پشت درهاي بسته برداشته مي شود . ارد بزرگ
آخرین مطالب لابی ایران سوئد (((( Iran & Sweden )))) براي پويايي و پيشرفت ، گام نخست از پشت درهاي بسته برداشته مي شود . ارد بزرگ |
- دزد و یخچال!!
- تست هوشی ساده اما پیچیده؟؟؟؟؟؟؟؟
- قصه های کودکانه
- آخرین فیلم زیبا و جذابی که دیدی چی بود؟
- مرگ میلیونها ماهی + عکس
- تصاویر شگفت انگیز ناسا از مریــــــــــــــــــخ
- زیباترین جزیره سال 2010 جهان ( عکس )
- شکار یک گنجشک توسط قورباغه
- داستان مرد متاهل و عشق به دختر جوان
Posted: 02 Feb 2011 04:44 AM PST دزد و یخچال ! یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه.. دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه «خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟» مریض پاسخ میده: «محض اطلاعتون باید بگم که من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. صبح زودتر به خونه رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم دزدی خونه رو غارت کرده و در بالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و کلی هم لباس دستش من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله..» مریض بعدی، به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته. دکتر بهش میگه «مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟» مریض پاسخ میده: «باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود. ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم. من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم، شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!» وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره. دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی ......!!!!» «خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین...» |
تست هوشی ساده اما پیچیده؟؟؟؟؟؟؟؟ Posted: 02 Feb 2011 04:40 AM PST تست هوشی ساده اما پیچیده!؟ جای علامت سوال چه عددی میگذارید؟ 5 = 1 25 = 2 125 = 3 625 = 4 5 = ؟ . . برای مشاهده جواب پائین بروید... ولی قبل از آن که جواب را ببینید، دوباره فکر کنید… . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . جای علامت سوال باید عدد 1 را قرار داد! اگر قبول ندارید خط اول را به یاد بیاورید:5=1 نتیجهگیری اخلاقی: مسائل ساده زندگی را بیخود پیچیده نکنید! |
Posted: 02 Feb 2011 01:54 AM PST دندان های مامان بزرگ مامان هميشه مي گويد وقتي كه مي خواهي بخوابي جورابهايت را در بياور ، سنجاقهايت را از موهايت باز كن ، عينك را بر دار و لباس راحت بپوش . امروز يك چيزي را فهميدم مادر بزرگ علاوه بر اين كارها يك كار ديگر هم مي كند. مادر بزرگ همه دندانهايش را هم از دهانش در مي آورد . حتماً مي خواهد خستگي دندانهايش در برود. اما من هر چه سعي مي كنم نمي توانم اين كار را بكنم شايد به خاطر اين كه هنوز بچه هستم. حتماً من هم هر وقت بزرگ شوم مي توانم موقع خواب دندانهايم را در بياورم ****************************************************** |
آخرین فیلم زیبا و جذابی که دیدی چی بود؟ Posted: 02 Feb 2011 01:51 AM PST |
Posted: 02 Feb 2011 01:00 AM PST |
تصاویر شگفت انگیز ناسا از مریــــــــــــــــــخ Posted: 01 Feb 2011 09:44 PM PST در نگاه اول نمیتوان حدس زد که برخی از این تصاویر چه هستند، بخشی از زمین؟ یک موجود زنده تازه کشفشده دیگر؟ قسمتی از دنیای ناشناخته زیر آب؟ تصاویری که در این زیر میبینید، در واقع تصاویر منتخب وایرد از بین ۱۳ هزار تصویری است که تاکنون از سطح سیاره مریخ گرفته شده است. دوربین تصویربرداری با وضوح بالای تجربه علمی یا به اختصار، هایرایز که روی مدارگرد اکتشافی مریخ ناسا نصب شده، در حال حاضر قویترین دوربینی است که ناسا بر روی فضاپیماهای خود نصب کرده است. تصاویری که این دوربین گرفته واقعا شگفتانگیز و زیبا هستند. در این تصاویر به خوبی میتوانید ببینید که برخی از قسمتهای مریخ چه قدر به زمین شبیه هستند در حالی که برخی قسمتهای دیگر واقعا غیرعادی و متعلق به دنیایی بیگانهاند. اگر این تصاویر به نظر شما هم زیبا و جذاب میرسند یا میخواهید تصاویر بیشتر و دقیقتری از مریخ ببینید، تصاویری که تا به حال حتی گرفته نشدهاند، ناسا این امکان را فراهم کرده است! بله، شما میتوانید به این آدرس رفته و قسمتهایی از مریخ را که دوست دارید دوربین هایرایز روی آنها تمرکز کرده و عکسهای بیشتری بگیرد؛ انتخاب کنبد. برخی از قسمتهای مریخ به زمین شبیه است، اما بسیاری از قسمتهای آن پر از پدیدههای غیرزمینی و بیگانه است. در این ایمیل، زیباترین و جذابترین تصاویری که از سطح مریخ گرفته شده را ببینید. این تصویر، شنهای روان مریخ را روی دهانهای که بر اثر برخورد یک سیارک ایجاد شده است، نشان میدهد. مریخ پر از این گونه دهانههای ناشی از برخورد است. این تصویر در سال ۲۰۰۷/ ۱۳۸۶ توسط دوربین هایرایز مدارگرد اکتشافی مریخ ناسا گرفته شده و رسوبهای لایهای را در یکی از فلاتهای منطقهای از مریخ به نام والس مارینریز نشان میدهد. دانشمندان فکر میکنند که در این لایهها باید سیلیس شیری و سولفات آهن وجود داشته باشد که توسط آبهای اسیدی شکل گرفتهاند. این تصویر کلاهک یخ دیاکسید کربن را در قطب جنوب مریخ نشان میدهد. الگویی که میبیند بر اثر تبخیر دیاکسید کربن به وجود آمده است. دانشمندان بر این باورند که با ذوب شدن کلاهک یخی از پایین به بالا، دیاکسید کربن مستقیما به گاز تبدیل میشود و با باز کردن راهی برای خروج، این شبکههای عنکبوتی را به وجود میآورد. رنگ تیره غباری است که با گاز بیرون میآید. این تصویر ترکیبی از موج و تپه را در دهانه پروکتور نشان میدهد. شیارهای روشن وکوچک، موجهایی هستند که از ماسه بسیار ریز تشکیل شدهاند. اشکال بزرگ وتیره، تپههای شکلگرفته از غبار حاصل از سنگهای آتشفشانی تیرهرنگ هستند. این تصویر را دوربین هایرایز در سال ۲۰۰۹/ ۱۳۸۸ از روی مدارگرد اکتشافی مریخ ناسا گرفته است. تصویری که با این زاویه از دهانه ویکتوریا گرفته شده است، به خوبی لایههای موجود در دیوارههای این دهانه را نشان میدهد. الگوی کف دهانه را هم تپههای ماسهای به وجود آوردهاند. رد اپورچیونیتی ناسا را میتوانید در سمت چپ دهانه ببینید. این تصویر هم در سال ۲۰۰۹/ ۱۳۸۸ توسط هایرایز گرفته شده است. این تصویر با رنگهای غیرواقعی، درست مانند تصاویر بیابانهای جنوب غربی آمریکای شمالی روی زمین است. کانالهایی که از روی یک صخره در نزدیکی دهانه آتشفشانی به پایین میروند، درست به الگوی رودهایی که روی زمین خاک را میشویند و جلو میروند شبیه هستند. دانشمندان در این منطقه شواهدی از وجود سولفاتهای آهندار پیدا کردهاند. همچنین در لبههای این منطقه آثاری از مواد تشکیلدهنده رس یافتهاند. بخشهایی از سطح این منطقه با تلهای شنی روان پوشانده شده است. در این تصویر میتوانید درهای به طول ۶۰۰ مایل (معادل بیش از ۹۶۰ کیلومتر) را ببینید که کاسما نامیده شده و بخشی از والس مارینریز، بزرگترین سیستم درهای شناختهشده در کل منظومه شمسی است. قسمتهای تیره تصویر، صخرهای ساخته شده از جریان گدازه و قسمتهای روشن آن، شیارهای غولپیکر را نشان میدهد. این تپهها که با شکلهای عجیب و غریب کنار هم شکل گرفتهاند هم در مریخ و هم روی زمین رایج هستند. آنها اغلب در جایی شکل میگیرند که باد همیشه در یک جهت بوزد. در منطقهای که در این تصویر میبینید، باد از سمت راست و بالا به سمت چپ و پایین تصویر میوزد. ماسه خیلی نرم و گرد بالا رفته و در سوی دیگر ناگهان به پایین ریخته است این تصویر هم کف دهانه آنتونیادی را نشان میدهد. مناطق تیره و انشعابمانند، میتوانند بقایای کانالهای حاصل از آب چشمهها باشند که کمکم با مواد سخت پر شدهاند. طی میلیونها و شاید میلیاردها سال، باد مواد اطراف کانالها را برده و کانالهای پر از مواد سخت که مقاومتر بودهاند، بر جای ماندهاند. روی تپههای کف این دهانه آتشفشانی را لایهای از برفک دیاکسید کربن پوشانده شده است. در بهار که این یخها آب میشود، مستقیما به گاز تبدیل میشود. رگههای تیره احتمالا محل خروج گاز را نشان میدهد. این تصویر در اول ژانویه ۲۰۱۰/ ۱۱ دیماه ۱۳۸۸ توسط دوربین هایرایز گرفته شده است. این تصویر هم کف هلاز بسین، دهانهای ۱۴۰۰ مایلی (معادل بیش از ۲۵۰،۲ کیلومتر) ناشی از برخورد با نشان میدهد. همانطور که در تصویر میبینید، درست مثل این است که مادهای چسبناک روی سطح آن جریان داشته است. این تصویر اواخر سال ۲۰۰۹ میلادی/ ۱۳۸۸ گرفته شده است. انگار در دل تپههای مریخی درخت روییده است. اما این درختها در واقع خطای بصری هستند. آنها در حقیقت رگههای تاریکی از رسوب روی تپهها هستند. این رگههای تاریک هم در محل آزاد شدن گاز ناشی از تصعید یخ دیاکسید کربن موجود در لایههای زیرین هستند. مثل نمونههای قبلی، گاز همراه خودش غبار را به سطح میآورد که روی سطح مینشیند. این الگوی راهراه را تپههای خطی موجود روی کف دهانهای به نام نوآچیز ترا به وجود آورده است. قسمتهای تیره خود تپهها هستند و قسمتهای روشن، خطوط شکلگرفته از تختهسنگهای پهن بین دو تپه را نشان میدهد. |
زیباترین جزیره سال 2010 جهان ( عکس ) Posted: 01 Feb 2011 09:16 PM PST جزیره ماوی (Maui) دومین جزیره بزرگ از مجموعه جزایر هاوایی میباشد. برای چهاردمین بار عنوان زیباترین جزیره جهان از نگاه خوانندگان مجله معتبر و پرتیراژ " CONDE NAST TRAVELER Readers" را کسب نمود. این جزیره با کسب ۹۰ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز ممکن در صدر جدول زیباترین جزیایر دنیا (که بیش از ۳۶۰۰ از آنها در این مسابقه شرکت داشتند) ایستاد. |
Posted: 01 Feb 2011 09:13 PM PST |
داستان مرد متاهل و عشق به دختر جوان Posted: 01 Feb 2011 09:06 PM PST اون شب وقتي به خونه رسيدم ديدم همسرم مشغول آماده كردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: ... بايد راجع به يك موضوعي باهات صحبت كنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنيدن حرف هاي من شد. دوباره سايه رنجش و غم رو توي چشماش ديدم. اصلا نمي دونستم چه طوري بايد بهش بگم, انگار دهنم باز نمي شد. هرطور بود بايد بهش مي گفتم و راجع به چيزي كه ذهنم رو مشغول كرده بود, باهاش صحبت مي كردم. موضوع اصلي اين بود كه من مي خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور كه بود موضوع رو پيش كشيدم, از من پرسيد چرا؟! اما وقتي از جواب دادن طفره رفتم خشمگين شد و در حالي كه از اتاق غذاخوري خارج مي شد فرياد مي زد: تو مرد نيستي اون شب ديگه هيچ صحبتي نكرديم و اون دايم گريه مي كرد و مثل باران اشك مي ريخت, مي دونستم كه مي خواست بدونه كه چه بلايي بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختي مي تونستم جواب قانع كننده اي براش پيدا كنم, چرا كه من دلباخته يك دختر جوان به اسم"دوي" شده بودم و ديگه نسبت به همسرم احساسي نداشتم. من و اون مدت ها بود كه با هم غريبه شده بوديم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سي درصد شركت و ماشين رو به اون دادم. اما اون يك نگاه به برگه ها كرد و بعد همه رو پاره كرد. زني كه بيش از ده سال باهاش زندگي كرده بودم تبديل به يك غريبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و مي دونستم كه اون ده سال از عمرش رو براي من تلف كرده و تمام انرژي و جواني اش رو صرف من و زندگي با من كرده, اما ديگه خيلي دير شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صداي بلند شروع به گريه كرد, چيزي كه انتظارش رو داشتم. به نظر من اين گريه يك تخليه هيجاني بود.بلاخره مسئله طلاق كم كم داشت براش جا مي افتاد. فرداي اون روز خيلي دير به خونه اومدم و ديدم كه يك نامه روي ميز گذاشته! به اون توجهي نكردم و رفتم توي رختخواب و به خواب عميقي فرو رفتم. وقتي بيدار شدم ديدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتي اون رو خوندم ديدم شرايط طلاق رو نوشته. اون هيچ چيز از من نمي خواست به جز اين كه در اين مدت يك ماه كه از طلاق ما باقي مونده بهش توجه كنم. اون درخواست كرده بودكه در اين مدت يك ماه تا جايي كه ممكنه هر دومون به صورت عادي كنار هم زندگي كنيم, دليلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آينده امتحان مهمي داشت و همسرم نمي خواست كه جدايي ما پسرمون رو دچار مشكل بكنه! اين مسئله براي من قابل قبول بود, اما اون يك درخواست ديگه هم داشت: از من خواسته بود كه بياد بيارم كه روز عروسي مون من اون رو روي دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست كرده بود كه در يك ماه باقي مونده از زندگي مشتركمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روي دست هام بگيرمو راه ببرم. خيلي درخواست عجيبي بود, با خودم فكر كردم حتما داره ديونه مي شه. اما براي اين كه اخرين درخواستش رو رد نكرده باشم موافقت كردم. وقتي اين درخواست عجيب و غريب رو براي "دوي"تعريف كردم اون با صداي بلند خنديد گفت: به هر بايد با مسئله طلاق روبرو مي شد, مهم نيست داره چه حقه اي به كار مي بره.. مدت ها بود كه من و همسرم هيچ تماسي با هم نداشتيم تا روزي كه طبق شرايط طلاق كه همسرم تعين كرده بود من اون رو بلند كردم و در ميان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم هاي دست و پاچلفتي رفتار مي كرديم و معذب بوديم.. پسرمون پشت ما راه مي رفت و دست مي زد و مي گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه مي بره. جملات پسرم دردي رو در وجودم زنده مي كرد, از اتاق خواب تا اتاق نشيمن و از اون جا تا در ورودي حدود ده متر مسافت رو طي كرديم.. اون چشم هاشو بست و به آرومي گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هيچي نگو! نمي دونم يك دفعه چرا اين قدر دلم گرفت و احساس غم كردم.. بالاخره دم در اون رو زمين گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل كارش رفت, من هم تنها سوار ماشين شدم و به سمت شركت حركت كردم. روز دوم هر دومون كمي راحت تر شده بوديم, مي تونستم بوي عطرشو اسشمام كنم. عطري كه مدتها بود از يادم رفته بود. با خودم فكر كردم من مدتهاست كه به همسرم به حد كافي توجه نكرده بودم. انگار سالهاست كه نديدمش, من از اون مراقبت نكرده بودم. متوجه شدم كه آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروك كوچك گوشه چماش نشسته بود,لابه لاي موهاش چند تا تار خاكستري ظاهر شده بود! براي لحظه اي با خودم فكر كردم: خدايا من با او چه كار كردم؟! روز چهارم وقتي اون رو روي دست هام گرفتم حس نزديكي و صميميت رو دوباره احساس كردم. اين زن, زني بود كه ده سال از عمر و زندگي اش رو با من سهيم شده بود. روز پنجم و ششم احساس كردم, صيميت داره بيشتر وبيشتر مي شه, انگار دوباره اين حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ مي گيره. من راجع به اين موضوع به "دوي" هيچي نگفتم. هر روز كه مي گذشت برام آسون تر و راحت تر مي شد كه همسرم رو روي دست هام حمل كنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عظله هام قوي تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب مي كرد. يك روز در حالي كه چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس كرد كه هيچ كدوم مناسب و اندازه نيستند.با صداي آروم گفت: لباسهام همگي گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم كه اون توي اين مدت چه قدر لاغر و نحيف شده و به همين خاطر بود كه من اون رو راحت حمل مي كردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب مي شد. گويي ضربه اي به من وارد شد, ضربه اي كه تا عمق وجودم رو لرزوند. توي اين مدت كوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل كرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب مي شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش كردم.. پسرم اين منظره كه پدرش , مادرش رو در اغوش بگيره و راه ببره تبديل به يك جزئ شيرين زندگي اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره كرد كه بياد جلو و به نرمي و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد. من روم رو برگردوندم, ترسيدم نكنه كه در روزهاي آخر تصميم رو عوض كنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حركت كردم. همون مسير هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشيمن و در ورودي.دستهاي اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمي اون رو حمل مي كردم, درست مثل اولين روز ازدواج مون. روز آخر وقتي اون رو در اغوش گرفتم به سختي مي تونستم قدم هاي آخر رو بردارم. انگار ته دلم يك چيزي مي گفت: اي كاش اين مسير هيچ وقت تموم نمي شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالي كه همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام اين سالها هيچ وقت به فقدان صميميت و نزديكي در زندگي مون توجه نكرده بودم. اون روز به سرعت به طرف محل كارم رانندگي كردم, وقتي رسيدم بدون اين كه در ماشين رو قفل كنم ماشين رو رها كردم, نمي خواستم حتي يك لحظه در تصميمي كه گرفتم, ترديد كنم. "دوي" در رو باز كرد, و من بهش گفتم كه متاسفم, من نمي خوام از همسرم جدا بشم! اون حيرت زده به من نگاه مي كرد, به پيشانيم دست زد و گفت: ببينم فكر نمي كني تب داشته باشي؟ من دستشو كنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدايي رو نمي خوام, اين منم كه نمي خوام از همسرم جدا بشم. به هيچ وجه نمي خوام اون رو از دست بدم. زندگي مشترك من خسته كننده شده بود, چون نه من و نه اون تا يك ماه گذشته هيچ كدوم ارزش جزييات و نكات ظريف رو در زندگي مشتركمون نمي دونستيم. زندگي مشتركمون خسته كننده شده بود نه به خاطر اين كه عاشق هم نبوديم بلكه به اين خاطر كه اون رو از ياد برده بوديم. من حالا متوجه شدم كه از همون روز اول ازدواج مون كه همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم كه تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمايت خودم داشته باشم. "دوي" انگار تازه از خواب بيدار شده باشه در حالي كه فرياد مي زد در رو محكم كوبيد و رفت. من از پله ها پايين اومدم سوار ماشين شدم و به گل فروشي رفتم. يك سبد گل زيبا و معطر براي همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسيد: چه متني روي سبد گل تون مي نويسيد؟ و من در حالي كه لبخند مي زدم نوشتم : از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم مي گيرم و حمل مي كنم, تو روبا پاهاي عشق راه مي برم, تا زماني كه مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا كنه. *** جزئيات ظريفي توي زندگي ما هست كه از اهميت فوق العلاده اي برخورداره, مسائل و نكاتي كه براي تداوم و يك رابطه, مهم و ارزشمندند. اين مسايل خانه مجلل, پول, ماشين و مسايلي از اين قبيل نيست. اين ها هيچ كدوم به تنهايي و به خودي خود شادي افرين نيستند. پس در زندگي سعي كنيد: زماني رو صرف پيدا كردن شيريني ها و لذت هاي ساده زندگي تون كنيد. چيزهايي رو كه از ياد برديد, يادآوري و تكرار كنيد و هر كاري رو كه باعث ايجاد حس صميميت و نزديكي بيشتر و بيشتر بين شما و همسرتون مي شه, انجام بديد.. زندگي خود به خود دوام پيدا نمي كنه. اين شما هستيد كه بايد باعث تداوم زندگي تون بشيد. اگر اين داستان رو براي فرد ديگه اي نقل نكنيد هيچ اتفاقي نمي افته, اما يادتون باشه كه اگه اين كار رو بكنيد شايد يك زندگي رو نجات بديد |
You are subscribed to email updates from لابی ایران سوئد Iran & Sweden To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
نظرات