آخرین مطالب لابی ایران سوئد (((( Iran & Sweden )))) براي پويايي و پيشرفت ، گام نخست از پشت درهاي بسته برداشته مي شود . ارد بزرگ
آخرین مطالب لابی ایران سوئد (((( Iran & Sweden )))) براي پويايي و پيشرفت ، گام نخست از پشت درهاي بسته برداشته مي شود . ارد بزرگ |
- سایت گلزار کرج
- سایت شبکه اجتماعی و میکروبلاگ "ایران شر"
- سایت Tajiks Worldwide Community :
- وب سایت دکتر عباس عاشوری نژاد
- مقدمه جلد یازدهم کتاب بعد سوم آرمان نامه به قلم استاد فرزانه شیدا
Posted: 22 Oct 2011 12:23 PM PDT شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است. روزی برای سلمانی به راه افتاد دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند. فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند. به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد. مردی که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت آیا چون هنر داری دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند ؟! جوان گفت : آری مرد تنومند دستی به موهای سفیدش کشید و گفت : اگر هنر تو نقش زیبای کاشانه ایی شود پولی گیری در غیر اینصورت با گدای کوچه و بازار فرقی نداری. چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت. استاد خندید و گفت سالار ایرانیان ، ابومسلم خراسانی. جوان لرزید و گفت : آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم. اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : "آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود." ابومسلم خراسانی با این حرف به آن جوان آموخت هنر بدون کار هیچ ارزشی ندارد و هنرمند بیکار و بی ثمر هم با گدا فرقی ندارد برگرفته از : http://karaj-golzar.needz.ir/1390/07/29/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85-%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C/ |
سایت شبکه اجتماعی و میکروبلاگ "ایران شر" Posted: 22 Oct 2011 12:13 PM PDT آنکه سختی نکشیده ، نرمی و بهکامی نخواهد داشت . ارد بزرگ برگرفته از : http://iranfb.ir/view/post:426176 |
سایت Tajiks Worldwide Community : Posted: 22 Oct 2011 10:34 AM PDT کتاب نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان گردآوری و پیشگفتار : شقایق شاهی پیشگفتار : سلام بی پایان خدمت همه هم وطنان تقدیم میکنم. مدتها بود به میتینگ افغان سر نزده بودم رفتم تا ببینم چه گفتگوهای بین دوستان برقرار است که با نوشته علی احمد قندهاری ( که شخصا فکر می کنم ایشان همان دکتر سید خلیل الله هاشمیان باشد ) برخوردم . نکته جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن آورده بودند یعنی سخنان آقای دکتر سید خلیل الله هاشمیان ! سرشار از ناسزا و دشنام نسبت به آدمهای مهم و نام آشنایی همانند ارد بزرگ و احمد شاه مسعود بود . تا جائیکه به یاد دارم احمدشاه مسعود هیچ گاه در مورد تغییر نام افغانستان نظر آشکاری نداده اند اما بنا بر دانش و خرد خود نام سخیف افغان ، که مال قبیله پشتون را شاید نمی پذیرفت . در مورد دانشمند دوراندیش ایرانی و دوست احمدشاه مسعود یعنی ارد بزرگ هم به همین ترتیب ، جای به خاطر ندارم که گفته ایی ، چیزی در مورد تغییر نام افغانستان داشته باشند . البته ایشان به نام قاره آسیا بر مناطقی که در حوزه فرهنگی ایران باستان است اعتراض دارند و می گویند آسیا و اروپا قاره کهن را تصاحب کرده اند و از کشمیر و پامیر تا مدیترانه و از خلیج فارس تا شمالی ترین قسمت دریای مازندران را هم سرحداد قاره کهن می دانند . نکته مهم این بحث اشاره ایست که به داستان فرزندان فریدون در شاهنامه می کنند که سلم و تور ( فرمانروایان اروپا و چین هستند) برادر بیگناه خود ایرج را که فرمانروای ایران است را می کشند تا بر ایران چنگ زنند ، ایشان بر این باور است این داستان همکنون رخداده است و قسمتی از قاره کهن در اختیار آسیا و قسمتی در اختیار اروپاست ... ارد بزرگ پرده از رازی دیگر هم برداشته است و آن واژه استعماری جاده ابریشم است که در دل نظریه قاره کهن او قرار دارد و می گوید چین با این حربه سعی در گسترش حوزه نفوذ خویش را دارد ارد بزرگ می گوید چین از همین جاده فرهنگ ما همچون میترایزم که بعد ها در آنجا شد تائو و کنفوسیوس و همچنین شاهنامه فردوسی ما را 400 سال پس از سرودنش به دست مرد جاودانه فردوسی به سرقت برده و اسامی چینی بر شخصیت های آن نهاده اند و از جمله به رستم می گویند تانگ ! ارد بزرگ بر این جاده نام راه فرهنگها گذارده اند که مورد ستایش همگانی قرار گرفته است . حال کجای نظرات ارد بزرگ و یا احمد شاه مسعود می تواند حامل این نظر دوستان پشتون ما باشد که اینان را متهم می کنند ؟ اما من توجه شما را به نکته بسیار مهم تری جلب می کنم ! تاریخ در دست تاریخ سازان و یا بهتر بگویم اسطوره هاست ! خراسان بزرگ سرشار بوده است از اسطوره ها ، اسطوره هایی نظیر فردوسی ، رودکی ، ابوعلی سینا ، ابوریحان بیرونی ، ابونصر فارابی ، خواجه نصیر الدین طوسی ، خواجه نظام الملک ، امام محمد غزالی ، ناصر خسرو ، خیام ، عطار ، بیهقی ، جامی ، کسایی مروزی ، امام فخر رازی ، خواجه عبدالله انصاری ، سنایی غزنوی ، ابو سعید ابولخیر ، مولوی ، دقیقی طوسی ، ملک الشعرا بهار ، شریعتی ، اخوان ثالث ، احمدشاه مسعود و ارد بزرگ . دوستان پشتون و کج اندیش ما ، این روزها برای نابودی و ریختن آبروی احمد شاه مسعود سنگ تمام گذاشته اند و بدین منظور حتی از ناسزا گویی به پسر نوجوان او هم دریغ نکرده اند که مبادا در آینده پا در جای پای پدر بگذارد و همچو او موجب سربلندی افغانستان باشد . مشکل پشتونها در این است که سنتها ، باورهای خرافی ، آداب و رسوم قومی و محلی و مذهبی و بی سوادی و عدم دسترسی به دانش وتخنیک معاصر وضع را به اینجا کشانده است . حالا که احمد شاه نیست نوبت ارد بزرگ فرا رسیده است یاران پشتون ما با این که می دانند ریشه پدری ارد بزرگ در شیروان ( یکی از شهرهای شمالی خراسان ایران) می باشد و او هم ایرانی است باز هم در هراسند که مبادا با تغییر نام افغانستان به خراسان این تنها اسطوره سرزمین پهناور خراسان امروز مشکل زا باشد پس باید به هر ترتیب او را هم نابود کنند . همانگونه که در سطور ادامه خواهید خواند می گویند : احمدشاه یک جنایتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشین ارد بزرگ هم فکر می کنند قوم افغان بر می گردد به دونیم صدسال پیش و استانی از ایران می گردند . این برخورد سفسطه آمیز گویای ترسی در نهان است آنها می ترسند دوران باجگیریشان از اقوام دیگر با تغییر نام افغانستان به خراسان پایان پذیرد آنها می خواهند به هر ترتیبی که هست تاریخ باشکوه و افتخارات کابل ، هرات ، بدخشان و مزار .... را به پای نظام قبیله ایی و شتربان خویش قربانی کنند .جماعت ارد بزرگ پرده نشین است ! یا ملاعمر پشتون ؟! من فکر می کنم هنوز هم دستان استعمار پیر در کار است و نمی گذارد افغانستان متحد و یکپارچه شکل کامل بگیرد . پشتونها می خواهند زبان اجدادی ما را از ما بگیرند و تعصبات قومی و مذهبی خویش را بر ما روا دارند یادشان رفته که آنها حتی با کمک عربستان ، امارات و پاکستان هم نتوانستند . ما همیشه در مقابل اقوام متهاجم و بربری و وحشی ،ناقل و مستبد به مبارزه برخواسته ایم . بنای اقوام دیگر در مقابل پشتونها احترام متقابل است نه زاری و خواری !! هزار انگلیس هم دیگر نمی توانند ما را به قربانگاه پشتونها بکشانند . دوران شتر سواران به پایان رسیده است و سرزمین ما هزاران اسطوره در آستین دارد . در سطور زیر خواهید خواند که یکی از پشتونها تلویحا کشته شدن احمد شاه مسعود را یکی از افتخارات پشتونها می داند حال آنکه به راستی اگر این داستان به ثبوت می رسید اوضاع افغانستان از آسمان تا زمین با حال فرق می کرد . و خیلی زودتر مرز جدایی بین ما کشیده می شد . اسرار بر سلطه جویی قوم بدوی پشتون دیوار بلندتری مابین ما خواهد کشید و کار اشتراکی اقوام ما با پشتونها به پایان می رسد . امیدوارم از تخم قبیله سالاری خود برون آئید . شقایق شاهی -------- پاسخی به فرزندان ناخلف کشور که میخواهند نام افغانستان به خراسان تعویض شود! نقشه شوم عوض کردن نام افغانستان به خراسان از زمان مسعود جنگ سالار بیشتر رواج پیدا نموده ، فکر می کنم نباید مانند صنف اولی ها با این فرزندان ناخلف افغانستان برخورد کنیم مقاله و تحریر های بسیاری نوشته شده اما فکر می کنم ریشه این حرفها از فریبخوردگان افکار آدمهایی مانند ارد بزرگ باشند باید سارنوالی و ستره محکمهً افغانستان جلو چنین حرکات ماجرا جویانه را بگیرند. محترمان باور کنید این آدم های مرفوع القلم که حرجی بر آنها هم نیست ، می خواهند قوم ما را نابود کنند این قلم ها به بیراهه میروند افغانستان را می خواهند با همه عقده شان از هم بپاشند بیشک که نام خراسان هم ناکام است پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان جواب دندان شکنی با این فرزندان ناخلف کشور داده است که می خوانیم : افغانها ازموقف تجزیه طلبی قوی کوشان وحلقه دوستان او که از شش سال باینطرف با نشر مقالاتی در(امید)، این جریده ستمیشعار وتفرقه انداز، در پی تجزیهً افغانستان افتاده اند، آگاهی کامل دارند. حدود شش سال قوی کوشان وعنایت الله شهرانی درامریکا طرح «فدراسیون» را برای افغانستان ریختند واین موضوع مبحث گرم جریدۀ امید درمدت دوسال بود، ولی ملت شریف افغان آنرا نپذیرفت. قبل از کودتای ثور وتاسیس رژیم کمونیستی تره کی _امین، عنایت الله شهرانی توسط آقای عبدالقیوم قویم( استاد پوهنحی ادبیات، از مردم شمال افغانستان) بحزب خلق وقوی کوشان از طریق خانمش بحزب پرچم شامل شده بودند و بعد از تاسیس حکومت خلقی، قوی کوشان بحیث تایپست حفیظ الله امین درصدارت وعنایت الله شهرانی که قبلاً یک اسیستانت پایان رتبه بود بحیث رئیس دیپارتمنت هنرهای زیبا در پوهنحی ادبیان کارمیکردند، واین دونفر در فضای سیاسی مساعد آنوقت درمحافل ومجالس حزبی باهم آشنا شده بودند. قوی کوشان درعین زمان یادداشتها ومقالات میر محمدصدیق فرهنگ را درکابل تایپ میکرد وتوسط قوی کوشان یاد داشتهای شخصی فرهن گرا در امریکا بقسم یک رساله تایپ کرد ونام آنرا فرهنگ« افغانستان در پنج قرن اخیر» گذاشت. فرهنگ که شاگرد دبستان مارکسیزم بود وباین جهانبینی سخت علاقمند، رویدادهای تاریخ افغانستان را از زاویۀ جهان بینی مارکسیزم یادداشت نموده که مفاهیم«ملیتها»، اصالت«قومی»، "فیدرالیزم"،"طرد دین" و" طرد اقتصاد سرمایه داری" چوکات اساسی آنرا تشکیل میدهد. این مفاهیم در یادداشتهای شخصی فرهنگ پرورده شده وشاگردان او به پیروی افکار ناقص فرهنگ را یک افتخار میشمارند و پیوسته آنرا بروی مردم میکشند. درحالی که میر محمدصدیق فرهنگ لیسه استقلال راتمام نکرده و در هیچیک دانشگاه تلمذ ننموده، بلکه مطالعه شخصی وپیروی از معیارهای مارکسیزم_ لنینیزم برای او در بین کمونیستهای" کور" افغان موقف"استاد یک چشمه" را بخشیده بود. پادشاه سابق با وعده وزارت وسفارت، فعالیت های کمونیستی فرهنگ را قسما و موقتاً بطی ساخت وچند سالی او را بحیث سفیر بکشور چسلامحلواکیا فرستاد، اما با رویکارآمدن رژیم کمونیستی ببرک کارمل، رفیق فرهنگ بحیث مشاور اقتصادی دولت کمونیستی مقرر گردید و او با همکاری نزدیک با مشاورین شوروی طرح و پلان یک جامعه کمونیستی را برای کشور و مردم افغان ریخت که مفهوم فدرالیزم باساس شناخت ملیتها و ولایات واجد مشخصه قومی در رأس قرارداشت، ولی رژیم مزدور کارمل حتی باسپاه سرخ این پلان را درافغانستان تطبیق نتوانست، و هنگامی که فرهنگ بناکامی طرح غیرملی خود متوجه شد، ازکابل با پاسپورت سیاسی و اعزاز و امتیازات دولتی به دهلی رفت، و بعد به امریکا_ بکشوریکه فرهنگ در نوشته ها و بیانیه های حزبی خود قبلاً آنرا "امپریالیزم جهانخوار" مینامید_ پناهنده شد و دراینجا بود که رفیق فرهنگ لباس دیموکراسی امریکا را در بر کرد واز بیرق ۵٢ ستاره ئی با ایدیالهای آن سخت دفاع میکرد. بعد از تبلیغ جدی وشدید طرح فدرالیزم که همکاران حلقۀ (امید) برای مدت دو سال هرچه درچانته داشتند با سیاهی بروی امید نقش کردند و سرمقالات امید با طمطراق زیاد از تاسیس دولت فدرالی درظرف چند ماه آینده بخوانندگان خود وعده ومژده میداد، اما مردم شریف افغانستان حتی ازبکهای افغان که عنایت الله شهرانی بالای آنها حساب میکرد، این طرح بیگانه و مضر برای افغانسان را نپذیرفتند. برادر مهتر شهرانی که درآن وقت معاون رئیس دولت بود دریک بیانیه خود پلان فدرالیزم را رد وتقبیح نمود و به برادرجوان خود سفارش کرد از این راه کج برگردد. آنگاه جریده امید که از نگاه سیاسی بی مضمون شده بود وتقبیح نمود یگانه موضوعی که چند صفحه هرشماره آنرا سیاه میساخت، قتل احمدشاه مسعود پنجشیری بود که به حیث پیغمبر با القاب(علیه السلام) ازو یاد میشد واو را بحیث "سرقوماندان همه جبهات جهاد"،"فاتح جهاد"،"ناجی افغانستان"، ناپلئون آسیا وغیره وغیره توصیف میکرد. تصویر پسر ١٣ سالۀ احمدشاه مسعود پنجشیری با لباس دگر جنرالی که در روز هشتم ثور(جشن شورای نظار) رژه میرفت صفحات امید را منقش ساخته بود، این پسر جوان افغان از چند سال باینطرف درایران تحت تربیت دولت ایران قرار دارد. خلاصه برای مدت دو سال دیگر هرچه در امید سیاه شده بود، تصاویر بازندگی نامۀ احمدشاه مسعود قهرمان ساختگی خودش بود، آنهم بنحویکه قرارداد خاینانه و وطنفروشانۀ احمدشاه مسعود پنجشیری را با سر قوماندان سپاه شوروی که خود و جبهۀ پنجشیر خود را بضد ملت مسلمان افغان دراختیار شوروی قرار داده بود، وهم همکاریهای متداوم مسعود پنجشیری را با رژیم های کمونیستی کابل، یا ذکر نمیکردند و یا ازآنها بقسم اقدامات قهرمانانه و ابتکار و نبوغ سیاسی مسعود پنجشیری، این خاین ملی که یکطرف با روسها و جنرالان کمونیستی رژیم کابل نقشه های جنگی میساخت و در عین زمان همان نقشه های جنگی را با جاسوسان سیاCIA مطرح وهدایت میگرفت، درشماره ١٠١ مجله آئینۀ افغانستان نشر شده، ثبوت مستندی از خیانت ووطن فروشی او بشمار میرود. البته همه خبردارند که جریدۀ امید که از پنجسال باینطرف بحیث ناشر افکار واهداف«شورای نظار» موقف گرفته وحتی قبل از تاسیس حکومت شورای نظار درکابل، آقای سیدمخدوم رهین و قوی کوشان از طریق امید وهم در رسانه های رادیوئی در امریکا از:"پاکسازی زبان فارسی"(که مقصد آن اخراج کلمات متداول پشتو از زبان دری است) ، و شعارهای "تاجیک فوق همه"، "یا تخت است یا تابوت" و"برادر کلان مرده" وغیره تبلیغ ودفاع نموده، این شعار ها حتی در دوره حکومت خوجه ئین ربانی در جریده امید بتکرار نشر ودفاع میشده است. ولی در جریان دونیم سال اخیر، همکاران امید مفهوم فدرالیزم و تشخیص«ملیتها» را که میراث تبلیغات دورۀ اشغال شوروی میباشد، درقالب الفاظ و کلمات پیچانده و از آن کلمۀ جدید"افغانستانی" را تراشیدند. قوی کوشان وستمی شعاران شامل حلقه امید ادعا میکنند که کلمه «افغان» تنها بقوم پشتون مختص بوده، تاجیکها وسایر اقوام مسکون در کشور"افغان" نیستند، بلکه«افغانستانی» میباشند. این ادعا را فقط چند نفر وابسته به شورای نظار دامن زده به پیش انداخته اند، درحالی که سه قوم بزرگ وذیخق افغانستان (توده های تاجیک، اوزبک، هزاره وغیره) بداخل کشور هرگز باین فکر نبوده بلکه اقوام شریف اوزبک وهزاره هویت ملی "افغان بودن" را رسماً پذیرفته اند. قابل تذکراست که شخص قوی کوشان بسویه بکلوریا قرارداشته از علم زبانشناسی وهجده شهبه آن که یکی (ریشه شناسی) میباشد بهره علمی ندارد ورهبر واستاد او درین مسایل سیدمخدوم رهین بوده که باهم قرابت باجگی هم دارند. بعد از تقرر رهین بوزارت اطلاعات وکلتور که ازآنجاهم امید را حمایت ورهنمائی میکند، آقای خواجه بشیراحمد انصاری بحیث تئوریسن وآقای داکترعبدالواسع لطیفی( اصلاداکتر طب)_ هموکه در دوره خلقی تره کی بحیث رئیس پوهنحی طب مقرر شد واولین مجلس استادان پوهنحی را عوض بسم الله الرحمن الرحیم، بنام نامی رهبر کبیر افتتاح کرد_ بحیث پیشکاره و"اوقی" امید اخذ موقف نموده اند، مقالاتی که بنام های مستعار «رها» و «علی یاور» و غیره و غیره، بشمول سرمقالات شخص قوی کوشان ، بتائید و دفاع از اختراع «افغانستانی» چاپ میشوند، که هدف آن تجزیه ایلات افغانستان باساس تشخیص قومی میباشد، ازنظر دوشخص فوق الذکر میگذرند و یا زیر نظر آنها تهیه وآماده میشوند که فقط مسئولیت نشرآنها به قوی کوشان تعلق میگیرد_ بعبارت دیگر قوی کوشان با قوم پشتون و زبان پشتو بدبینی وعناد شدید داشته، موجودیت قوم پشتون و اطلاق نام وهویت ملی "افغان" را بداخل کشور تحمل نتوانسته از طریق نشر مقالات وایجاد کلمات جدید، کورکورانه پشتیبانی نموده بدون آنکه در متون تاریخ یا محتوای مقالات دسترسی داشته باشد، این لاطایلات را پیوسته نشر میکند تا نفاق و شقاق را در بین اقوام بهم برادر و برابر درافغانستان چاق ساخته باشد، و در شعار دیگر او که چندبار درامید نشر شده این مطلب بوضاحت گفته شده که :"دلم، بایسکلم" حلا ببینیم سرکلاوه درکجاست وگره ها را کی ها و چطور به آن افزوده اند: آقای ولی احمدنوری، یکتن از تحصیل کرده ها و فرهنگیان افغان مقیم پاریس، بتاریخ اول می سال ٢٠٠٤ نامه متحدالمالی تحت عنوان «استعال کلمه افغانستانی جرم است" بجراید افغان فرستاد که بعد ازآن به «اعلامیه پاریس" معروف شده است، و درآن شکایت نمود که:... دراین چندسال اخیر دربعضی از روزنامه و نشرات خارج کشورعده ای در صدد اند که کلمات فارسی ایرانی را به عوض کلمات سچه دری با کلمات معمولی عربی که در زبان ماعجین شده است بکاربرند که نه تنها خوش آیند نیست بلکه رنج آوراست، ولی تعویض کلمه افغان به افغانستانی بی اندازه نامانوس وغیرقابل پذیرش و توهین آمیز است. این نام ... پیوسته در یک تعداد نشرات افغانی بشمول هفته نامه امید و دیگر ایرانی مشربها وحتی در بعضی نشریه های داخل کشورهم بملاحظه رسیده موجبات اشمئزاز خاطر را ببار می آورد.... قوی کوشان مقاله آقای نوری را با جواب خودش و نامه دیگری بقلم عبدالله« رها» که نوعیت جرم را پرسیده بود وهردو مقاله برایش تهیه شده بود دریک شماره(٦٣٢) نشر ولقب «حرامزادگی مطبوعاتی" را برای خود کمائی نمود، چونکه بقرار تعامل مطبوعات اول بایست مقاله آقای نوری را نشر میکرد و منتظر عکس العمل مردم در شماره بعدی می بود، تبصره دیگر عبدالله (رها) باستناد یاد داشت های میرمحمدصدیق فرهنگ این بود که : کلمه افغانستان بعنوان نام رسمی کشور برای بار اول درسال ١٨٠٧ در معاهده بین انگلستان وایران در باره دولت درانی بکار رفته است." در بالا گفتیم که فرهنگ نه مؤرخ بود و نه یاد داشت های او( که توسط قوی کوشان تایپ شده ) تاریخ شناخته میشود. او در یاد داشتهای خود تنها از منابعی برداشت نموده که هویت تاریخی افغانستان را مغشوش نشان داده اند و از منابع مستند و معتبردیگری که واقعیت های تاریخی را ثبت و بیان داشته قصداً اغماض نموده است. همه افغانهای مقیم کلیفورنیا فهمیدند که عبدالله رها یک نام ساختگی است، وبا وجود تقاضاهای مکرر در ظرف دوسال، هویت حتی تصویرعبدالله رها_ ساکن کلیفورنیا شمالی_ افشائ نشد ومن (هاشمیان) باقبول یکهزار دالر جریمه اعلام مینمایم که شخصی بنام عبدالله رها در هردو طرف ایالت کلیفورنیا وجود نداشته و ندارد، ولی نوشته او بااستفاده از معیارهای علم (سبک شناسیStylistics ) شناخته شده که توسط شخص دیگری مقیم کلیفورنیای شمالی نوشته شده است. مقاله دیگری بقلم علی یاور( که اینهم نام مستعار است، ولی از زوایه سبک شناسی هویت او شناخته شده) در دفاع از تفرقه افگنی وطرد کلمه "افغان" نام (خراسان) را بحیث نام قدیم و دایمی منطقه ایکه امروز افغانستان خوانده میشود، بمیان کشید. البته قبل برآن یک عده کمونستان افغان( لطیف پدرام، محبوب الله کوشانی، ولطیف ناظمی وغیره) وپیروان ستمیشعار امید از قبیل نادیه فضل، رحمت الله بیژنپور، همزه واعظی، حمیرا نگهت دستگیرزاده، محمدالله ناقد، جان محمد پنجشیری وغیره درماه نوامبر٢٠٠٣ درشهر گیسن آلمان کلمه نو ترکیب «افغانستانی» را بعوض نام تاریخی«افغان» برای اقوام غیرپشتون و نام «خراسان» را بعوض «افغانستان» برای کشور افغانها پیشنهاد کرده بودند. علی یاور باستناد بیادداشتهای شخصی و ناقص فرهنگ مدعی شد که نام اصلی این کشور خراسان بوده ونام افغانستان بار اول درتاریخ منطقه دریک معاهده بین انگلیس وایران در سال ١٨٠٧ استعمال شده است ، او تقاضا نمود اگرکدام سند تاریخی وجود داشته باشد که استعمال نام افغانستان را درماقبل از ١٨٠٧ نشان بدهد، ارائه شود. دو دانشمند افغان، آقایان انجنیر خلیل الله معروفی وکاندیدای اکادمیسن محمداعظم سیستانی، اول الذکر از زاویه ریشه شناسی و تاریخی و اخیرالذکر باستناد متون تاریخی که رشته تخصصی شان میباشد، در زمینه روشنی علمی ومستند انداخته در مقالات متعدد جنبه های مختلف موضوع را بیطرفانه تحقیق وبررسی نموده وبه تجزیه طلبان وستمی شعاران عالمانه ومؤدبانه جواب داده اند. ولی سرو کله ناهنجار علی یاور، همان نامرد چادری پوش وبی ادب که با نام مستعار دانشمندان حقگوی افغان را با نوشته های خسته کن و تکراری خود توهین و نکوهش میکند، بار دیگر در امید شماره ٧٢٣ مورخ فروری ٢٠٠٦ پیدا شد، و این بار مدعیات سابق خود را با دروغها ولاطایلات، توام با توهین و دشنام دنبال و سه صفحه امید را پرساخته است. من از همه افغانها تقاضا میکنم نوشتۀ این شخص بی فرهنگ وبی ادب را که بجواب مقالۀ کاندیدای اکادمیسین سیستانی نشر شده بخوانند، زیرا مقاله محترم سیستانی تحت عنوان«افغانستان، افغان وافغانستانی وفرازهایی از ازنوشته انجنیر معروفی" در ذیل این نوشته نشر میشود و شما بعد از خواندن آن نه تنها بواقعیت های مستند تاریخی متوجه میشوید، بلکه اسلوب نگارش یک دانشمند مؤدب را ملاحظه میکنید که بدون توهین وتعرض وهتک حرمت بطرف مقابل، فقط متون تاریخ را گزارش داده است، درحالی که علی یاور، این مرد ستمیشعار چادری پوش، صفحات امید را بجواب دانشمند سیستانی از توهین و دشنام پر ساخته و هم بی موجب بالای انجنیر صاحب معروفی تاخته واین دانشمند حق گوی را با کمال بی ادبی بزبان کوچه توهین کرده است. البته طوریکه دربالا تذکر دادیم مسئول این طرزالعمل شخص قوی کوشان است که بچنین نوشته های بی صاحب و زیر چادری بقلم ارازل کوچه گشت موقع نشر میدهد. هرآئینه حق دفاع دو دانشمند افغان از اتهامات وارده و جواب های شان به اراجیف و لاطایلات نویسنده چادری پوش و ناشر امید محفوظ بوده و در موقعش نشرخواهند شد. من دراینجا در رد وابطال مدعیات ناقص و ساختگی علی یاور، این نویسنده بیحیا و چادری پوش، روشنی تازه و مستند می اندازم تا مردم ببینند که این گروه بیحیا برای بکرسی نشاندن مدعیات دورغین خود از جعلیات کارگرفته اند: ١_ علی یاورچادری پوش درامید شماره ٧٢٣ از یاد داشتهای شخصی و ناقص میر محمدصدیق فرهنگ اقتباس میکند که "کلمۀ افغانستان به عنوان نام رسمی کشور برای بار اول درسال ١٨٠٧م در معاهده بین انگلستان وایران در بارۀ دولت درانی بکار رفته است." نقصان ونادرستی اول این ادعا دراینست که قرارداد مذکور درسال ١٨٠٧ نی، بلکه درسال ١٨٠١ منعقد گردیده بود، دوم، قرارداد مذکور بین نماینده دولت انگلیس و نماینده قاجاری ایران بطور سری و مخفی وبدون و قوف اعلیحضرت شاه زمان پادشاه وقت افغانستان منعقد گردیده و درآن در چهار ماده نام پادشاه افغانستان ذکر شده، از این قرار: ١_ اگر پادشاه افغانستان برهند برتانوی ارادۀ حمله نماید، شاه فارس لشکر جراری برای نابودی افغان خواهد فرستاد. ٢_ اگر پادشاه افغانستان با شاه فارس ارادۀ دوستی نماید، شاه فارس از او تعهدخواهد گرفت که برهند حمله آورنشود. ٣_ اگر پادشاه افغانستان یا شخصی از فرانسه برکشور فارس ارادۀ حمله داشته باشد، درآنصورت سرکار برتانیه سامان جنگ واسلحه را با افسران کار آزموده بیکی از جزایرسواحل فارس ارسال نمایند، عساکر فارس و برتانیه متحداً از ایشان جلوگیری خواهند کرد. ۵_ اگر جنگی بین پادشاه افغانستان و فارس واقع گردد، تا وقتیکه طرفین خواهش میانجیگری نکنند، دولت برتانیه مداخله نخواهد کرد. تهران مورخه یکم جنوری ١٨٠١م" من از مردم شریف و با شعور افغانستان تقاضا میکنم این قرارداد را بدقت مرور کنند تا ببینند که اگرچه بصورت مخفی بضد دولت وپادشاه افغانستان بین دو دشمن افغانستان منعقد شده بود، اما نام پادشاه و دولت افغانستان بسویه وحرمت مساوی با پادشاه فارس ودولت های برتانیه، فرانسه وفارس درآن ذکرشده است، اگر دولتی قبل برین بنام افغانستان وجود نمیداشت، دراین قرارداد مهم نام یک دولت نامعلوم درج شده نمیتوانست، آنهم درحالی که دولتهای انگلیس و فارس از قدرت و عظمت دولت وقت افغانستان در تحت زعامت اعلیحضرت شاه زمان در هراس بودند که این وضع از متن قرارداد مشهود است. سوم، افادۀ میرمحمدصدیق مارکسیست که گویا "نام افغانستان .... در بارۀ دولت درانی بکار رفته است" ، بکلی عاری از حقیقت است چونکه در قرارداد فوق هیچ ذکری از«دولت درانی» نرفته، بلکه از«پادشاه افغانستان» چهار بار ذکر بعمل آمده بدون آنکه ازهویت وکنیت او سخن رفته باشد، واز عین روش در باب پادشاه فارس کارگرفته شده چونکه او را شاه قاچار نخوانده اند. قابل تذکراست که قرارداد فوق در حدود ٤۵ سال بعد از تاسیس دولت جدید افغانستان توسط احمدشاه بابای ابدالی منعقد گردیده بود. معاهده دیگر بین انگلیس و فارس بوساطت فرانسه پیرامون تخلیه فوری و بلاشرط هرات در ماه مارچ سال ١٨۵٧م منعقد گردیده که به" قرارداد پاریس" شهرت یافته، و دراین قرارداد نیز در فصل پنجم"دولت فارس سپاه خود را از شهر هرات و سایر اراضی کشور افغانستان پس بکشد..." و در فصل ششم" استقلال هرات و تمام افغانستان را اعتراف نمایند..." ودر فصل هشتم " اسرائی که درحین جنگ در افغانستان بدست عساکر فارس افتاده باشد..." و در فصل چاردهم" تخلیه هرات واراضی افغانستان از عساکر فارس..." درج میباشد. چارم، دراولتیماتوم نمایندۀ انگلیس بنام پادشاه فارس راجع به تخلیه فوری هرات مورخ سپتامبر١٨٣٨ که ترجمه متن کامل این اولتیماتوم درجلد اول تاریخ موهن لال، درصفحه ٣٤٧ ثبت است، عبارات ذیل بمشاهده میرسد:" ...اقداماتیکه از طرف اعلیحضرت شما بمقابل افغانها اتخاذ شده ... دولت بریتانیای عظمی دوام تسخیر هرات یا هرقسمت دیگر افغانستان را توسط اعلیحضرت شما یک عمل خصومت آمیز بمقابل انگلستان میشمارد..." پنجم، درنامه های رسمی که بین رنجیت سنگ پادشاه پنجاب ودولت انگلیس بسیار قبل از لشکر کشی انگلیس بطرف افغانستان مبادله شده و همچنین در راپورهای رسمی برنس اولین نماینده انگلیس بدربار امیر دوست محمدخان درکابل، از کشور افغانستان بنام دولت امیردوست محمدخان یا دولت بارکزائی نی، بلکه بنام های دولت افغانستان یا حکومت افغانستان یا حکومت کابل یادشده است.( نگاه کنید:"سوابق واسناد پنجاب"١٨٤٢، لاهور- واسناد امپراطوری، مشورتهای سری" ١٨٤٤ لاهور( متن هردو کتاب در ارشیف آئینه افغانستان موجود است.) واقعیت امر باساس اسناد انگلیسی از اینقراراست که انگلیسها همین که در نیم قاره هند پاگذاشتند از موجودیت دولت قویی در غرب وشمال هند بنام افغانستان مستشعر شدند و در صدد تخرب آن بر آمدند. ششم، درهیچیک از اسناد انگلیسی در قرن هیجدهم نام «خراسان» دیده نمیشود و نه درکدام قرارداد رسمی بین افغانستان وانگلیس یا بین فارس و انگلیس یا بین روس و فارس از نام خراسان ذکری رفته است. خراسان در ادوار تاریخ حدود جغرافیایی معین نی، بلکه متغیر و مختلف داشته و ازخراسان هیچگاه بحیث یک کشور ذکری بعمل نیامده، بلکه یک منطقه جغرافیائی با حدود اربعه متغیر و مختلف شناخته شده است. در زبان و تواریخ عربی برای یک مدت با نام خراسان آشنا میشویم، که بعداً تغییر حالت داده یک قسمت کوچک آن خراسان ولی قسمت بزرگآن سیستان خوانده شده است. تاریخ سیستان که از رویداد های چند قرن حکایت میکند و تالیف آن حدود ٤٤۵ هجری تخمین شده و به تصحیح ملک الشعرابهار ابتدا درایران(١٣١٤ش) و بعد به تصحیح وتوضیح دوم توسط کاندیدای اکادمیسین سیستانی از طرف وزارت اطلاعات وکلتور در مطبعه دولتی در کابلدرسال ١٣٦٦ ش در٤٨٦ صفحه چاپ شده، این تاریخ مهم از اوضاع اجتماعی واقتصادی وسیاسی وجغرافیائی منطقه وسیعی که درآن سیستان وخراسان وکرمان وزابل وکابل وفارس وهند وغیره وجود دارد به تفصیل صحبت میکند. حکمرانان عربی را که توسط خلفای راشدین وبعد از آن توسط اموی ها وعباسی ها به سیستان وخراسان مقرر شده اند با ذکر سنه و تاریخ و قدامت حکمرانی شان معرفی میدارد و همچنین از جنگها و پیروزیهای دودمان صفاری سیستان و هم ازفتوحات اولیه عربها و جنبشهای مردم سیستان در برابر استبداد حکمرانان عربی داستانهای مفید وآموزنده دارد. دراین تاریخ جالب نام «خراسان» بحیث یک ایالت مجاور سیستان زاید از ٦٠ بار ذکر شده، اکثر بارتباط تقرر حکمرانان جدید عربی و یا جنگهای بین الایالتی و یا ترصدات ترانزیتی از طریق خراسان به سیستان و غیره، ولی در هیچ جای این تاریخ جالب که دروصف بی نظیر بودن آن دانشمند شهیر ایران ملک الشعرا بهار تقریظی در ٣٦ صفحه بقلم خود نوشته، نامی از خراسان بحیث یک کشور مستقل و یا یک امپراتوری که قوی کوشان وعلی یاور وبالاخره پوهنمل کامجو ( قبلاً عضوحزب دموکراتیک خلق واکنون اوقی وکلان کار گروه"ستم ملی") ادعا دارند، دیده نمیشود. برای آنکه ادعای پوچ وغیر مستند قوی کوشان، علی یاور واوقی کمونست ستمیشعار کامجو و سایر جیره خواران دسترخوان امید و ستم ملی که«خراسان» را نام قدیم افغانستان قلمداد میکنند، عناد انگیز و باطل شمرده شود، اینک من چند مثالی از تاریخ سیستان برای ملت شریف افغانستان اقتباس مینمایم تا ملتفت شوند و قضاوت نمایند که خراسان متشکل از چه و از کجا بوده است: " ... گرشاسپ بدرگاه افریدون آمد و از آنجا به سیستان آمد و نهصد سال پادشاه سیستان بود. وضحاک را بروزگار او به سیستان هیچ حکم نبود، وهمه زابل و کابل و خراسان را ضحاک داشت، بگرشاسپ باز داشته بود." (ص ٦) ازاین عبارت معلوم میشود که درعهد گرشاسپ و ضحاک، زابل و کابل و خراسان سه ایالت علیحده بودند. " بازگشتیم بحدیث سیستان، بوعاصم به سیستان بزرگ گشت ومحتشم گشت، بالشکر بسیار از سیستان برفت که خراسان بگیرم و عتاب بن علا را برسیستان خلیفه کرد، و بوداود برخراسان والی بود و خبر سیستان بدو رسیده بود که بوعاصم قصد خراسان دارد."( ص ١٣٩)_ از این عبارت معلوم میشود که سیستان در صدد تسخیر خراسان بوده است. بهنگام خلافت هادی" هادی فضل بن سلیمان راخراسان داد و باقی سیستان تمیم بن سعید را داد، وتمیم بسیستان اندر آمد روز شنبه هشت روز مانده از صفر سنه تسع وستین ومائه ..." (ص ١۵١)_ از این عبارت معلوم میشود که خراسان جزئی از سیستان بوده است. "... وداود بشر مهلبی از بزرگان بود، سیستان او را داد هرون رشید، و داود براه خراسان بسیستان آمد روز پنج شنبه یازده روز رفته از شهر ربیع الاول سنه ست وسبعین و مائه..." ( ص ١۵٣)_ از این عبارت معلوم میشود که ایالت خراسان دراین وقت در بین فارس وسیستان قرارداشت. " آمدن علی بن عیسی به سیستان و روزگاری اینجا ببود و حمزه به نیشاپور شد و آنجا حرب کرد برعلی بن عیسی، ... باز حمزه برفت سوی خراسان شد چون دانست که اینجا هنوز برآن گروه برنیاید، وعلی بن عیسی براثر وی با سپاه برفت روز پنجشنبه سیزده روز گذشته از شوال سنه ثمن وثمانین ومائه ... و علی بن عیسی نامه کرد سوی امیر المؤمنین هرون الرشید و آگاه کرد که مردی از خوارج سیستان برخاستست وبخراسان و کرمان تاختنها همی کند و همه عمال این ناحیت را بکشت و دخل برخاست و یکدرم و یک حبه از خراسان و سیستان و کرمان بدست نمی اید، پس رشید بیعت کرد مامون پسر خویش را برهمه ولایات مسلمانی اندر سنه ثمان وثمانین ومائه، وخود بنفس خویش رشید بیامد تا ری که بخراسان آید، بحرب حمزه... پس رشید علی بن عیسی راعزل کرد از خراسان وفرمان داد که مال او همه برگیرند وبستانند وهرثمه بن اعین راخراسان داد..."( ص١۵٩-١٦١)_ ازاین عبارت برمی آید که سیستان وخراسان وکرمان سه ایالت علیحده بوده ونیشاپوراز توابع خراسان بوده است. " ومستعین، طاهر بن عبدالله رابرخراسان بداشت، پس چون کاریعقوب بسیستان قرارگرفت عمرو را برسیستان خلیفه کرد... روز دوشنبه هشت روز باقی از رجب سنه ثمان واربعون ومایتی ، المستعین بالله خراسان محمدبن طاهر بن عبدالله را داد وعهد نامه فرستاد، وخوارج بیشتر نزدیک یعقوب آمدن گرفتند، باز یعقوب عزیز بن عبدالله را برسیستان خلیفه کرد...."( ص ٢٠۵) _ از این عبارت و متباقی داستان بقدرت رسیدن یعقوب لیث ( در ٢٤٧هق) برمی آید که نهضت ملی یعقوب لیث صفاری از سیستان برخاسته وخراسان که بدست حکمرانان طاهری اداره میشده، یعقوب برای تسخیر خراسان بجنگ پرداخته و بعد از جانب خود حکمران خراسان را مقرر کرده است. "و عبدالرحیم خارجی که برخاسته بود از کوه کروخ وخویشتن امیرالمومنین نام داده ولقب کرده المتوکل علی الله، و ده هزار مرد برخویشتن جمع کرده از خوارج وگروه های هری واسفزار ونواحی خراسان فرو گرفته و تاختنها همی کرد..." ( ص ٢١٧) از این عبارت برمی آید که هری واسفزار از نواحی خراسان آنوقت بوده اند. در دوره اموی ایالت خراسان ضیق تر بوده ولی در دوره عباسی بیشتر وسعت یافته و رویهمرفته متشکل از نیشاپور، طوس، هرات، اسفزار، فوشنگ، مرو، سمرقند، بلخ و بادغیس و خوارزم بوده وسیستان متشکل از زرنج، جوین ، فراه ، بست، زمینداور، والرخج (قندهار)وغیره بوده است. درحالیکه زابل وکابل درجنوب وکرمان وفارس در غرب ایالات دیگری بودند که بعد ها در ظرف ١٢٠٠ سال دوره های سلاطین وحکمرانان بومی این منطقه، این حدود اربعه چندبار مخلوط و دگرگون شده، بنحویکه خراسان یک دوره با دوره دیگر بسیار متفاوت بوده است. دوره های تاریخی بعد از ٢٠٠ سال اول استیلای عرب، در ظرف ١٢٠٠سال بعد بدین قراراند: دوره طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، غوریان، خوارزمشاهیان، مغولان وحشی، تیموریان، صفویان فارس، مغولهای متمن(بابر واولاده اش)، هوتیکیان قندهار، ابدالیهای هرات، دورۀ نادرافشار، دورۀ احمدشاه ابدالی درانی، دورۀمحمدزائی. باستناد متون تاریخ و رویداد های تاریخی، شکل جغرافیائی وحدود اربعه ایالات خراسان، سیستان، کرمان، فارس، زابل وکابل در هریک دوره های فوق بنحوی تغییر وتحول کرده بوده که بعد از مرگ نادر افشار به هنگام تاسیس کشور افغانستان توسط احمدشاه درانی (٢۵٩ سال قبل) منطقۀ مشخصی بنام خراسان باقی نمانده بود، چونکه نادرافشار فارس و کرمان و خراسان و سیستان و زابل و کابل و هند را در امپراطوری فارس افشاری مخلوط کرده بود. افغانستانی که احمدشاه درانی تاسیس نمود مخلوطی از خراسان(هرات وبلخ ومشهد ونیشاپور)، سیستان، زابل وکابل، خیبر،کورم وبنگش، دیره جات، کشمیر، ملتان و سند بود که همه را قبلاً نادر افشار تسخیر کرده بود لهذا سوال ما از بچۀ خالۀ خوجه ئین وقوی کوشان وکامجو وغیره اینست که مقصد شان از نام خراسان کدام خراسان است؟ اگر مقصد شان از خراسان دوره نادرافشاراست، بفرمایند نیشاپور ومشهد را از ایران و مرو وسمرقند را از کشورهای از بکستان و ترکمنستان واپس بگیرند، درآنصورت ما هم حاضریم نام افغانستان را به خراسان تعویض کنیم. اگر مقصد شان خراسان دورۀ مشخص ١٤٠٠ ساله از جمله دوره های مافوق الذکر باشد،لطفاً ساحۀ جغرافیائی وحدود اربعه و نام شهر های آن را بیرون نویس کنند تا افغانها ببینند که متشکل ازکدام اراضی وبکجاست تا بعداً در باره اظهار نظرشود. در غیرآن، با نام خشک وخالی خراسان نه خود را بازی بدهند ونه مردم را. مایکی دوبار قبلاً نوشتیم، اما بچۀ خالۀ خوجه ئین به یک حقیقت ساختمانی بارتباط ترکیب کلمات در زبان نمیخواهد تن بدهد که خراسان یک کلمۀ ترکیبی است متشکل از «خُــر + استان = خراستان» ولی صوت/ت/ این کلمه باساس تحول مورفونیمیک که برای سهولت تلفظ در هر زبان صورت میگیرد، حذف شده و«خراسان» تلفظ شده است. در زبا ن دری (فارسی) کلمۀ /آستان/، اسم مکان، بمعنی کفشکن(کوشکن) دربار، زیارات متبرکه وغیره بکار رفته و ترکیبات مختلف ازآن ساخته شده، مثلاً آستان گردان، آستان گردون، استان آدم، آستان فنا، آستان سعادت، آستان عالیشان وغیره که بعضاً اسم معنی تلقی میشوند، وهم برای مزارات متبرکه بکار رود: آستان سعدی، استان پیرگیلانی، استان قدس رضوی(مشهد)،وغیره. از همین کلمه استان که مفهوم اسم مکان را دارد، در تلفظ فارسی ایرانی کلمهً/ اُستان(بضم اول) ساخته شده که معنی ایالت یا ولایت دارد وترکیباتی از قبیل استاندار واستانداری از آن ساخته شده است... اما در زبان دری افغانستان همان کلمهً /آستان/ به / اِستان/(بکسر الف) تحول کرده، مثلا،استان سرای، محل استراحت یا خوابگاه وهمچنین همین کلمۀ اِستان بحیث پسوند با کلمات دیگر، اسم مکان خاص واسم مکان عام وهم اسم زمان میسازد، مثلاً: افغانستان، پاکستان، ریگستان، زمستان وغیره_ اسم زمان. بچۀ خالۀ خوجه ئین ادعا دارد که نام و کلمه افغانستان در قدیم نبوده و توسط انگلیسها در ١٨٠١ م ساخته شده، اما او بصیرت علمی ندارد و نمی فهمد که از یک طرف کلمۀ «افغان» قدامت ١٤٠٠ ساله دارد چونکه توسط عربها معرب شده و قبل برآن با تلفظ «اپگان» قدامت چندهزار ساله داشت، و در صورتیکه هندوها کلمۀ / هندو / را باپسوند فارسی (اِستان) یکجا کرده واز آن نام «هندوستان» را ساخته اند، چرا احمدشاه درانی و قبل برآن افغانهای باستان، ازکلمۀ / افغان / با پسوند( استان) که در زبان خودشان وجود داشته ، نام «افغانستان» را نساخته باشند؟ کاندیدای اکادمیسین سیستانی، تاریخنامه هرات از سیفی هروی (نوشته شده در قرن هفتم هجری) را مثال آورده که درآن کلمه افغانستان بیش از ٣٠ بارآمده است ، واین مطلب با ایزاد اسناد و مدارک دیگر قبلاً در مجلۀ آئینۀ افغانستان( شماره٩۵) مورخ جولای ٢٠٠٤ درصفحه ٢٩گزارش یافته است، اما بچه خالۀ خوجه ئین وقوی کوشان میگویند که آن افغانستان_ افغانستانی که بیش از ٣٠ بار در تاریخ سیفی ذکر شده_ در منطقه تیرا وباجور بوده است! درست است که نام افغانستان درتاریخ سیفی با حدود اربعه امروزی افغانستان وبا حدود اربعه افغانستان دوره احمدشاهی فرق داشته است، اما آیا نام خراسان قرن دوم هجری با خراسان دوره احمدشاهی وخراسانی قوی کوشان و بچه خاله خوجه ئین که امروز مدعی آن اند، از نظر موقعیت وحدود اربعه فرق نکرده است؟؟ با این نوع مردم که خبرت وبصیرت ندارند، ولی جهالت بسیار، چه میتوان گفت؟!!( وقالوسلاما). اما ما به هیچکس وناکس اجازه نمیدهیم که نام افغانستان عزیز را به نام خراسان و یا به نام دیگری تعویض کنند. مردم ما وپدران ما وفرزندان ما با این نام زاده شده اند وبا آن خو وبوی گرفته و برای بقای این نام جان های شیرین خود را قربان کرده اند. کشورهای همسایه وکشورهای جهان سرزمینی که ما درآن زندگی میکنیم به نام افغانستان میشناسند، وبه همین سبب همگی باشندگان این سرزمین بنام افغان شناخته میشوند، بنابرین هرکسی که برای تعویض نام کشور تلاش میکند، هدفش برهم زدن آرامش نسبی بدست آمده پس از سه دهه جنگ وخون ریزی در این کشور بلاکشیده است وچنین اشخاصی که میخواهند یک بار دیگر کشور ومردم ما را به آشوب بکشند وخود سود ببرند، قابل بخشایش نیستند ومی بایستی از سوی ستره محکمه افغانستان مورد بازخواست ومحاکمه قرارگیرند تا درس عبرتی باشد برای دیگر ماجراجویان وآشوب گران حرفه ئی. چنین درخواستی ولو از سوی هر گروه ویا هرحزب وتشکلی هم که ارائه شود، خلاف مصالح ملی تشخیص داده میشود و باید سارنوالی و ستره محکمهً افغانستان جلو چنین حرکات ماجرا جویانه را بگیرند. من ازروشنفکران ملیگرا ووطن دوست افغان تقاضا میکنم تا برضد دسایس تازه ایکه از سوی محافل شناحته شده و بدنام سازماندهی میشود هوشیار باشند وبا افشای به موقع دسایس شان، مشت محکمی بردهن چنین یاوه سرایان بکوبند تا برجای خویش بنشینند ومردم ما آرام بگذراند تا به کار وبار زندگی خود برسند ولب نانی برای چند سرعیال سرونیم سرخود تدارک ببیننند، نه اینکه باز دنبال یک ادعای پوچ وبی مورد روز خود را گم کنند وخدای ناخواسته بجان هم بیفتند تا جناب قوی کوشان وجوانکی نامجویا کامجو برمرکب کام خود سوار بشوند. افغانستان از دونیم صدسال باینطرف نام کشور ماست وهزارها کتاب توسط انگلیسها، فرانسویها، جرمنها، روسها، ایتالویها، امریکائیها و ترکها در بارۀ تاریخ افغان وفرهنگ افغان نوشته و چاپ شده ودنیا وهم ملت افغان همین نامرا برسمیت شناخته واتباع افغانستان را "افغان" شناخته وخوانده اند، بگذار چند نفر لق لق کنند و روهای خود را سیاه ساخته خود را افغانستانی یا هر چیزدیگری که میخواهند بخوانند، نام افغان وافغانستان جاودان واین کشور، کشور افغان خواهد بود. ختم. شقایق شاهی جناب آقای افغانی نخست آنکه تغییر نام افغانستان بحث امروز و دیروز نیست هدف شما از اینکه در متنتان تا این اندازه به ارد بزرگ و احمد شاه مسعود و حتی فرزند او دشنام داده اید چیست؟ دوم این آقای پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان نمی داند ادب چه معناست ؟ چرا انسانهای آزاده ایی که دلشان برای افغانستان می تپد را ناخلف می داند و می دانید ؟ سوم مگر احمد شاه مسعود نبود که تا آخرین لحظه عمر از ناموس افغان محافظت نمود ؟ کی او با شوروی بر علیه مردم افغانستان قرارداد امضا کرد؟ چهارم مشخص است که این آقای هاشمیان اصلا افغانی نیست چون اگر بود به آزاد کنندگان کشور از چنگال پاکستان و عربها دشنام نمی داد . پنجم راستی نام واقعی شما چیست ؟ آیا شما هم سیدی دیگر هستید ؟ ششم این آقای هاشمیان کیش شخصیت دارد و در کتاب زندگی امیر دوست محمدخان،امیر کابل آن را به خوبی نشان داده است (( در این کتاب ما باشخصیت روحانی وبا نفوذ کُـنـــر مرحوم سیدهاشم کنری که عم سید صفدرپدر سیدجمالدین افغانی وپدرپدر بزرگ دکتور سید خلیل الله هاشمیان(مترجم کتاب) میشود، آشنا میشویم. دکتور هاشمیان در این کتاب (صفحات 249_258) درحاشیه یک رخداد تاریخی از مقاومت سید هاشم خان کنری در برابر قوای انگلیس یاد کرده ونیز به معرفی سید هاشم کنری وسلسله نسب وی پرداخته است که نشان میدهداین خاندان از اخلاف سید علی ترمذی معروف به پیر بابا از مخالفین سرسخت پیر روشان انصاری بوده واسلاف سیدجمالدین افغانی هنوز درولایت کنرافغانستان از خود قلعه وزمین وباغ وعقار ونام ونشان معلومدار دارند. )) هفتم امثال شما و هاشمیان ها نمی توانید با پناه بردن به کمک های پس پرده ازبکستان و ترکیه ماهیت واقعی خویش را پنهان سازید مشخص است که جماعتی مانند شما در اعتلافی نانوشته با پشتونهای چهارآتشه خواستار نابودی فرهنگ باستانی افغانستان و نفی اشخاص ملی هستید . دخترک صنف اولی آهسته تر سخن بگو احمدشاه یک جنایتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشین ارد بزرگ هم فکر می کنند قوم افغان بر می گردد به دونیم صدسال پیش و استانی از ایران می گردند . من سید نیستم و نامم هم علی احمد قندهاری می باشد . پوهاند دکتور سید خلیل الله هاشمیان بسیار آزاده تر از آن هست که شما اندیشه می کنید . جوانکی مانند شما حیف است که اینچنین توصیفاتی می کنید ، از راه کج برگردید . ادامه کتاب را در منبع مطلب بخوانید : http://tajikam.com/forums/index.php?showtopic=2074 |
Posted: 22 Oct 2011 09:00 AM PDT شاد بودن و شاد زیستن یکی از زیباترین هدیه های خداوند است به انسان اما بسیاری از ما آدم ها چون به مرحله ی انسانیت نرسیده ایم ، شایستگی درک و بهره مندی از شادی را نداریم و این است اغلب لحظات ما درمنجلاب غم و غصه می گذرد و بر خویش جهان نفرین می فرستیم و یا به نام مشیت پروردگار غم ها و غصه ها را می پذیریم تا شاید در جهان دیگر به پاداش این پذیرندگی در موقعیت بهتری قرار گیریم در حالی که اگر عمیقا به فلسفه ی هستی و تعالیم انبیا و فلاسفه بزرگ و روانشناسان صاحب نام بنگریم خواهیم دید که شادی بهترین هدیه خداوند است به انسان و انسان باید مشتاقانه و با تمام وجود پذیرای آن شود و در واقع با شادی از خداوند بزرگ به خاطر همه ی نعمتهایش سپاسگزاری نماید. با این مقدمه خوانندگان عزیزم را به مطالعه ی یادداشت ارزشمند زیر دعوت می کنم: "زندگی پیشکشی است برای شاد زیستن" این جمله ای است از حکیم فرزانه ارد بزرگ که می توان معنای دیگر جمله ی حاضر را که خود او تحت عنوان "فرمان" از آن یاد می کند مترتّب دانست به این بیان که : " شاد زیستن یعنی زندگی کردن " یا "زندگی کردن بدون شاد بودن وجود ندارد " اما معنا شناسی جمله یا فرمان حاضر را با بیانی جامعه شناختی می توان به موارد پی نوشت ختم کرد : نخست : زندگی به عنوان زیست اجتماعی بشر نیازمند همدلی و همبستگی اجتماعی تحت تاثیر حصول عقلانیتِ منطبق با فهم موجود پراکنده در فرهنگ و جامعه است که می تواند روابط اجتماعی را افزایش دهد و افزایش روابط اجتماعی خود نیازمند فهم معینّی از مهر ورزی و مثبت اندیشی است ؛ که در شادی ترتّب ظهور پیدا می کند و جلوه گر می شود ، پس هر اندازه مهرورزی و مثبت اندیشی که نتیجه ی شادی است در جامعه بیشتر باشد ؛ اعتماد اجتماعیِ فراهم آمده امکان گسترش روابط اجتماعی را به دست خواهد داد و این خود در جامعه در تاثرات متقابل رفتارها با فهم درست از مشارکت های اجتماعی ، شادی را فزونی خواهد بخشید . پس از این دیدگاه می تواند شادی توسعه دهنده ی زندگی اجتماعی مناسب باشد . دوم : آموزه های مستتر در اجزا و عناصر فرهنگ و تعاریف تعاملاتی ارایه شده از جانب فرهنگ هر جامعه که انواع رفتار مکانیسمی سیستم های اجتماعی و نیز رفتار افراد را در حوزه های کنش های اجتماعی و فردی تعیین می سازد ، زاییده ی فرض تکاملی هر جامعه ی است که از تحدید حدود های عقلانیت و تعیین روش های حصول عقلانیت در طیف های زمانی متفاوت در فرهنگ ، انباشت شده و این موضوع با فهم انسان های هر جامعه در حدود فهم های متعارف عام ، خاص و تخصصی معنا شناسی و معنا خوانی می شود ، از این رو بسط یک مفهوم و یا موضوع در جامعه می تواند فهم موجود در هر جامعه را که نتیجه ی دریافت از آموزه ها و عقلانیت دارای تعریف در طیف زمانی خاص است به مفهوم خاص معطوف سازد ، دقت در فهم از شادی و زندگی که توسط ارد بزرگ نیز مطرح شده است چیزی است که اندیشه ی ایرانی و اندیشه ی اسلامی نیز در تبار خود با دقت در مفهوم شادی در پی آن بوده است ، هر چند احتمال دارد که مفهوم حاضر در دورهای تاریخی معینی برای تامین منافع نظرگاه خاصی به چالش کشیده شده باشد ولی در اساس فرهنگ ایرانی و دین غالب در ایران در صورت کلی با شادی ارتباطی تنگاتنگ داشته که امروزه حکیمی به نام ارد بزرگ نیز که خود پروریده ی فرهنگ عظیم ایرانی و نهاد های موثر بر آن یا همان نهاد دین ، خانواده ، آموزش است به آن نظر خاص دارد . می توان گفت ؛ توجه ارد بزرگ به شادی توجه یک ایرانی وارسته به یک مفهوم فرهنگی است که از طریق فرهنگ به افراد انتقال داده شده است . در معنایی معتبر می توان گفت که شادی مفهومی است که هم فرهنگ ایران و هم فرهنگ اسلام در کنه خود به آن تامل داشته است و اُرد آن را به عنوان حکیم از آموزه ها دریافته و به گسترش آن در سخنانش اندیشیده است ، چنانکه فرهنگ ایرانی نیز برای نیل به تکامل مفروض به دقت در مفهوم شادی نیاز داشته و دارد . لازم به ذکر است که فهم شادی در فرهنگ ایران و اسلام فهمی است که دارای تعاریف معتبر است و چارچوب خاص خود را دارد ، بدین معنا که تمام مداقه ها در فرهنگ ایران و اسلام به شادی ، مداقه هایست که با دقت در آموزه های معین در فرهنگ و جامعه به زندگی اجتماعی بوده است . رعایت چار چوب های متّرسم از جامعه مانند حقوق دیگران ، شروط عقلی مفروض بر زندگی ، پرهیز از افراط گری در ارایه ی نقش و اموری از این دست چارچوبی است که به طور حتم ارد بزرگ نیز به عنوان حکیمی که آموزه های خود را در ایران دریافته است به آن پایبند است و به تبع آن فرمانش نیز از این حدود عقلی تبعیت می کند . سوم : هر مفهومی با بیان خود متبیّن بیان ضد خود است . یعنی هنگامی که از شادی به عنوان محرک زندگی که به مفهوم زندگی به کار برده می شود ، سخن به میان می آید ، رد غصه و اندوه نیز بیان می شود . این بیان متبادر کننده ی موضوع حاضر است که اندوه به عنوان مفهومی ناخوشایند در طیف زمانی خاص و ظرف مکانی خاص تهدید و تحدید ی برای شادی به عنوان اصل زندگی کردن است و به طور قطع مفهومی که خوشایند جامعه ای نیست زاییده ی فرهنگ و باور و ارزش های موجود در فرهنگ آن جامعه نیز نیست و ارد بزرگ با ابراز دقت خود به شادی در پی رفع اندوه خاصی است که آموزه و فهم آن تضاد با فرهنگ آموزش دهنده او یا همان فرهنگ ایرانی و نهادهای متابعت کننده از آن دارد . تفسیر علمی موضوع حاضر این است که اندوه در شکل خاص امروزینه و گستره ی فراگیر آن ،میهمان ناخوانده یا مفهومی عاریتی از یک یا چند رویداد و یا عمل طراحی شده ی خارج از حیطه ی فرهنگ ایران و اسلام در انواع مبادلات فرهنگی و ارتباطات فرهنگی محسوب می شود که توسط جریان های هدایت شونده ی مدیریت سایر فرهنگ ها رخ دادهو به فرهنگ ایرانی انتقال راره شره است. به طور طبیعی فرهنگ متضاد فرهنگ ایرانی به عنوان یکی از فرهنگ های اصیل و ریشه دار ؛ استعمار معنا دار موجود برآمده از غرب است که با تزریق جریان هایی، فرهنگ اصیل این بوم و بر را نشانه رفته است و در توضیح این موضوع می توان گفت که با رفع اندوه های برآمده از جریان های هدایت شونده غربی و سایر فرهنگ ها که به منظور استیلایشان در نظر گرفته اند همزاد با فزونی شادی ، می توان به ایران به عنوان کشوری که دارای فرهنگ و ارگان های موثر عمل کننده برای زندگی اجتماعی مناسب در دست دارد ، فضای زندگی آفرینانه بخشید و شاد بودن ملت ایران می تواند روش مبارزه معینی برای برابری در مقابل مدیریت فرهنگ های دیگر باشد که می خواهند با تضعیف فرهنگ این بوم و بر با استراتژی کاستن از شادی و احساس درونی افراد جامعه ، به منافع خود دست یابند . چهارم : سخن آخر این که با تقویت احساس شادی در هر جامعه ای می توان با افزایش سرمایه های اجتماعی ؛ حصول عقلانیت معینی مطابق با فهم موجود در آموزه های فرهنگ را به آن جامعه بخشید و فرصت های برابر زندگی و بهره مندی از رفاه ، عدالت ، توسعه و امنیت را برای آن جامعه به وجود آورد و ظرفیت های همدلی و همبستگی را در عرصه های مختلف کنش های اجتماعی با گسترش مشارکت ها به جامعه و افراد آن هدیه داد که به طور عقلی و تحقیقی ارد بزرگ با بیان فرمان : "زندگی پیشکشی است برای شاد زیستن " به دنبال آن نیز بوده است ." *بخشی از پژوهش مشترک موسی الرضا طایفی اردبیلی و شهربانو سمامی در باره گزاره های منفرد فرهنگی ایران مربوط به کتاب : مدیریت فرهنگ و گزاره های منفرد فرهنگی از مجموعه کتابهای ۷۵ جلدی مدیریت فرهنگ و فرهنگ مدیریت مدیران فرهنگ و مدیران امور فرهنگی منبع : انجمن جهانی جامعه شناسی نوین برگرفته از : http://www.ashoorinejad.com/1390/07/29/%d8%b4%d8%a7%d8%af-%d8%b2%db%8c%d8%b3%d8%aa%d9%86/#more-173 |
مقدمه جلد یازدهم کتاب بعد سوم آرمان نامه به قلم استاد فرزانه شیدا Posted: 21 Oct 2011 07:53 PM PDT استاد فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر برجسته ایرانی مقیم شهر اسلو در کشور نروژ در مقدمه جلد یازدهم تفسیر اندیشه های پدر فلسفه اردیسم (Orodism) حکیم ارد بزرگ با عنوان " کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ " می نویسد : درطی بررسی وتفسیر فرگردهای آرمان نامه فیلسوف بزرگ وارزشمند ایرانی *ارد بزرگ همواره در این فکر بوده ام که اندیشه های ناب ومعنوی این بزرگمرد تاریخ که جهانی را بخود مشغول داشته است چقدر می تواند برای هر انسانی ارزشمند و در راه زندگی او سودمند باشد و همواره در جملات عمیق اندیشمند انه ی او دریافته ام که عمق نگاه او در ژرفای واقعیت زندگی بمانند این بوده که به مرکز اصلی و نقطه ی عطف زندگی و هستی رسیده باشی تا توان آنرا داشته باشی با چنین عمقی دنیا را نظاره کرده و تمامی نیازمندیهای زندگی را در هر مرحله و هر موقعیتی در این گذر عمر , معنا کنی و به تفسیری زیبا در جملاتی تبدیل کنی که هر یک همچون دّر درخشانی نور دهنده ی زندگی آدمی باشد نگاه و دیدگاه *ارد بزرگ سرشار از واقعیت های فردی / شخصیتی از دیدگاهی اجتماعی - فرهنگی با شناختی در حد اعلای انسان شناسی و مردم شناسی ست بگونه ای که ,بسیار تجربه ها می بایست سازنده چنین افکار پرمایه وبا ارزشی باشند که اندیشه های دیگر را نیز چون آینه ای صافی بخشیده و جلا دهنده ی روح انسانی باشد. چیزی که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به «معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*ارد بزرگ را اسطوره راه و اندیشه » نامید. بزرگ فیلسوف عزیز و دوست داشتنی کشورمان که سربلندی ایران و تاریخ ما نیز خواهد بود , را در واقع به هزار نام زیبا می بایست نامید چرا که او « یاور بشریت » و «خداوندگار کلام » در معنویت خورشید مانند دنیا انسانی ست. دنیائی که با تمامی پیشرفتهای روزانه انسان را از « خویش ِ خود » جدا ساخته است و به دنیای دواّر تیک تاک ساعت بخشیده است , دنیا و زمینی که خالی از معنویت های انسانی نمی تواند جز توپ گرد آهنین و بی احساس و سردی باشد که در رنگ آبی در میان فضا بدور خود و خورشید می چرخد و آدمیان درون آن نیز , در زندگی بدور خود چرخان بوده و بسیارند که هنوز نمی دانند که زندگی اگرچه گاه دایره وار در موقعیتهائی از زندگی بسوی نقطه ی اولیه ی حرکت پرگار برمی گردد ,اما می توان این « در دایره زیستن » را چه در گردش ساعت باشد چه پرگاری , باز رنگ و لعابی از شادی گره زده و رنگین کمانی از عشق و محبت و دوستی از احساسات خوب و دل انگیز بر جای مانده در درون آدمیان را درهر ثانیه ی زندگی به آسمان هستی خود و دیگران بخشیده و دنیا را رنگین از عاطفه های انسانی کرد, عاطفه هائی که در نهاد ما وجود داشته و خواهد ماند و ما نیز در «خویش» گاه آنرا پرورش داده گاه بی صدا خفه کرده ایم و در نقشِ عروسکی ِانسانی ِمتحرکِ , « خویشتن خود »را به ساعت و زمان بخشیده و خود را محکوم به گردش بی حس وبی احساس آن کردیم وفقط تلاش «زنده بودن »را هدف بودن انسانی و پرعاطفه ای کردیم و هر روز ذره ای و بخشی از« وجود خویش» را در آن باختیم و از بین بردیم! بی آنکه بخاطر بیآوریم که نیامده ایم که فقط کار کنیم , بخوریم و بخوابیم بلکه آمده ایم تا« زندگی کنیم و حقیقتا به "معنای واقعی" زندگی کردن را زندگی کنیم» و زندگی را در تجربه های خوب و بد خود به اوج زیستنی برسانیم که می تواند بهترین دستآورد آدمی در زندگی او و دیگران باشد .*ارد بزرگ خویشِ انسانی را در تمامی بخش های هر فرگرد به وضوح ارج و شخصیت می بخشد و به انسان می آموزد که «وجود آدم» وجودی با ارزش معنویست که می تواند از اسارت نادانی و سستی خود را رهانیده و «خویش» را به پایگاه واقعی «انسانی» برساند جایگاهی که متعلق به اوست و از نخستین لحظه ی حضور دراین دنیا نیز , متعلق به « انسان» بوده است و دریافتن و درک آن , تنها به گروهی تعلق یافت که در « پی شناخت ِخویش» زندگی را از دایره دواّرِ «بودن» فراتر نگریسته و دیدگاهی چون دیدگاه *ارد بزرگ را در اندیشه پرورانده و تلاش داشته اند در«خود شناسی خویش» دنیا را نظاره گری درست باشند و همانگونه دنیا را بشناسند که لایق شناخت است و در دیدگاه خداوند نیز کمتر اراین نبوده است که انسان ,"خود خویش" دریابد و این را نیز دریابد که زمین و زمان و همچنین" شخصیت انسانی و دریافت و شناخت « خودِ خویش» "به نوعی وظیفه ی انسانی ما از زمان تولد بوده است ! و بارها شنیده و خوانده ایم که «خود شناسی خویش یعنی : خدا شناسی» ! شناخت خداوند یکتایی که سازنده و جان دهنده و خالق این عالم هستی بوده و هست . ولی آیا هرگز به این جمله به معنای عمیق معنوی وعرفانی آن فکر کرده اید؟ تفسیر این جمله در دیدگاه من کار سختی نیست و تنها نیازمند این است که واژه های این جمله را برای خود معنی کنیم که: ما چگونه می توانیم با شناخت« خویش» خداوندگار خود را بشناسیم خداوند خود فرموده است که : «ای انسان تو ذره ای از وجود منی », پس اگر « ذره ای» و فقط « ذره ای» توان این را داشته است که در طول بودن خود این همه در ساختار ریشه ایِ زمین و دریا و اقیانوس و کهکشان نقش داشته باشد آنگاه می توان دریافت قدرت و نیروی فکری انسان که تنها ذره ای از وجود خداوند است دارای« نیروی عظیمی »ست که از هر یک از ما نه در نقش رویائیِ ماجرا که در واقعیت زندگی , همچون جادوگریست که به هر چه می خواهد ,با بکار بردن سلولهای مغزی خود , بمانند همان عصای نقره ای جادوگری دست یابد و جادوی پرواز خود را نیز هواپیما و سفینه ای کرده است که براحتی هوا و فضا را طی می کند .فرش روان جادوئی انسان «اندیشه» های اوست که پروازی بر آسمان هستی داشته و توان آنرا در « من ِخویش » دیده است تا سازنده و فرمان دهنده ی زندگی خویش و حتی ترقی دهنده ورشد دهنده ی زندگی دیگر انسانها در طول تاریخ باشد و آنچه امروزه تمامی امکانات رفاهی را برای آدمی بوجود آورده است , از هیچ چیز نمی تواند سرچشمه بگیرد جز توانائی« عقل» انسانی ,که در برابر خداوند تنها"« ذره ای از این دانائی عقلی»" را داراست. با این تفاسیر , انسان در می بابد که وقتی که خود میتواند جادوگر واقعی و نه تخیلی زندگی خود و دیگران باشد آنگاه براستی خود خداوند چقدر عظمت بزرگی در عقل و اندیشه و قدرت و توانائی را داراست که این نیز , در خلق زمین و زمان و در اینهمه عظمت و وسعت و در ژرفای بزرگ وعمیق آن باز وجود بزرگ و قدرتمند خداوند آشکار میکند وبا این شکل چگونه انسان ,این جادوگر واقعی وقدرتمند زمین وعصر و زمان ,میتواند برخود شک داشته باشد و خود را هیچ بپندارد یا بخود اجازه دهد که ناامید ی را جایگزین تلاش وحرکت خود ساخته ودرگوشه عزلّت وغم وتنهائی برخود وزندگی وروزگاری افسوس بخورد که در هریک چه « خود خویش» چه « زندگی و روزگار»هر یک هزاران قدرتی نهفته است که کافیست انسان اراده کند و آنرا باز نموده و از آن به قدرت عقل خویش بهره گیرد و چرا که نه ؟! چرا بهتر زندگی نکنیم ؟شادتر نباشیم ؟در رفاه نباشیم ؟این حق انسانی ماست! و کسی برای تو و برای بدست آوردن این حق تو کاری نخواهد کرد مگر اینکه خود اولین گام را برداشته برای خویش ارزش قائل شده و بهترین ها را برای خود بخواهی و در راهی که گام مینهی ارزش ها و باورهای ناب را با خویش همراهی کنی تا کسی قادر نباشد که در نیمه راه باعث دلسردی و نومیدی و یاس تو شده پشتکار و تلاش ترا در درون فکر و دل و اندیشه به سردی بکشاند مبادا از راه درست خویش , به بیهوده بازگردی بی آنکه بدانی انتها با تمامی سختی ها بسیار شیرین خواهد بود اگر آن کنی که میبایست انجام دهی و براه خویش همراه با تسلط برخود و بر پیرامون خود و با اعتقاد و باور بر اندیشه ی خود ادامه دهنده ی راه باشی و به مقصودی برسی که هدف از آمدن تو از پیش رسیدن به همان « مقصود» بوده و هست. درکتاب بعُد سوم آرمان نامه , من , با تلاش و امید و عشقی عمیق ,در طی تمامی فرگردها , با نظریات و عقاید فیلسوف و اندیشمند بزرگ ایرانی * ارد بزرگ تلاش نمودم از دیدگاه ایشان و همچنین با نگاه و توجه بر سخنان دیگر بزرگان ایران و جهان در تفسیری عادلانه « زندگی» را به گونه ای معنا کرده باشم که هدف * ارد بزرگ بوده است و چیزی را نیز از قلم نیانداخته باشم که ناگفته بماند و یا مبادا در نگفتن تمامی عقاید ایشان حق مطلب ادا نکرده باشم چرا که شخصا معتقد بودم که یک یک این جملات اندیشمندانه سرشاز از معانی و تعابیر و عمقی ست که می بایست با دقت به آن توجه کرد و همراه با علوم روز و شکل زندگی امروزی, به همراهی تجربیات خود , هریک از فرگردها را به تعریف و تفسیری نشستم تا شاید قادر باشم به همگان ارزش کتاب آرمان نامه و جایگاه برتر * ارد بزرگ را نشان دهم و در قلب جوان نیز اثر این گفتار را برای همیشه جاویدان کنم و از آنجا که ایده ال ها چاره راهها و عقاید یکی پس ازدیگری درفرگردها نماینده ی تجربیات عمیق ایشان بود که با تمامی علوم دنیا نیز در زمینه های مختلفی همپائی می کرد . نمونه هائی نیز از سخنان دیگر بزرگان را در مقام مقایسه از دید شما عزیزان نیزگذراندم تا در این امر موفق شده باشم که بگویم نظریات وعقاید * ارد بزرگ براستی ارزشمند وخواندنی وآموختنی ست تا روشن گردد که یک یک جملات عمیق و ارزشمند ایشان همپا وگاه بالاتر از آن است که بتوان قیمتی برآن نهاده و همگی سر تعظیم در مقابل ایشان میبایست فرود آوریم که اینگونه بی هیچ چشمداشتی زندگی را , معنای زندگی را و تجربیات ودانش خود را بی دریغ دراختیار جامعه ی ما و دیگر جوامع دنیا گذاشتند و در تعریف زندگی وآدمی دیدی وسیع ونظریات ایشان آنقدر با معنا و عمیق بود که خواندن ونوشتن از آن برای خود من آنقدر جالب و ارزشمند و دوست داشتنی بود که با لذتی وصف ناپذیر مینوشتم و مینوشتم و هیچ چیز مرا از پا نمی انداخت و خستگی ساعتها و ساعتهای متمادی کار با شروع فرگرد جدید برایم هیچ می شد و مجدد همان شوق را در دل حس می کردم و با لذتی عمیق و با تمام دل و تمامی روح و اندیشه ام به تفسیر آرمان نامه ی *ارد بزرگ پرداختم , چرا که بسیار نظریات ایشان را دوست داشته و برای راه زندگی آنرا خط به خط می پذیرم و در عین حال بسیار نیز متوجه ی این موضوع شدم که باورها وعقایدم نزدیکی و هماهنگی شدیدی با عقایدایشان دارد و همین مطلب مرا در نوشتن کتاب « بُعد سوم آرمان نامه » به شوق می کشید ,بطوری که با وجود تمامی مشکلاتی که طی نوشته شدن این کتاب از سر گذراندم ,هیچ چیزی موفق به این نشد, که لحظه ای مرا, سرد گرداند . هر چه که من نوشتم جز تفسیر و واکاوی افکار * ارد بزرگ نبود و تمامی حتی بررسی ها از روی علوم و دانش امروزی همراه با ترجمه هائی از کتب و نوشته های ارزشمند که برای ترجمه ی آن زمانی نیز بکار گرفته بودم وبرای جمع آوری یکی یک مسائل ساعات و زمان بیشماری را صرف کرده بودم و شبها ، اکثر شبها را نیزتا نیمه های شب و حتی تا صبحدم و گاهی بدون دو روز خوابیدن یا درست خوابیدن از سر می گذرانیدم که بنویسم و در گردآوری و تدوین و جاگذاری مطالبی که می بایست در دربین گفتار از آن ها نیز یاد می کردم دقت و توجه بسیاری را مبذول میداشتم که با اشکالات رایانه ام و قطع و وصل شدنها و پریدن های مداوم نوشته هایم و از دست رفتن ساعتها کار در یک چشم بهم زدن...تا موفق شوم هر مطلبی و ترجمه ای و درجای مناسب درمیان نوشته های خود و نظریات و اندیشه های *ارد بزرگ* جایگزین کنم تا کار موفقی را ارائه بدهم که , ارزش خواندن نیزداشته باشد و اینهمه تلاش و بیداری های شبانه و کم خوابیهای بسیار , باشور و شوق برای به پایان رساندن کتابی که دوستش داشتم نیاز به دلگرمی داشت و طبق معمول همیشه ی زندگیم , باز هم دریافتم که انسان در لحظات حساس تنها باید امید به خود داشته باشد و در راهی که می رود بخود تکیه کند نوشتن « بعُد سوم آرمان نامه » در واقع با صداقت دل و امید واقعی به تحریر در می آمد و هدفی عمیق درخود داشت تا در یاری اندیشه ها و آموزشی دوباره بر افکار فیلسوف بزرگ ایران *ارد بزرگ همراه با اندیشه های ارزشمند دیگر بزرگان جهان چه از منابع ارزشمندی که می بایست از آن آگاهی داشت در درون مایه ی آن جز به خیر نیست و جز از ره دوستی و دوست داشتن جامعه ام که با دل آرزومند این هستم که این کتاب واقعا بکار مردم جامعه بیاید و توان اینرا داشته باشد که در زندگی همه یاور خوشبختی وشادی و یا حتی جرقه ی امیدی درقلبی برای بهتر زندگی کردن باشد که چنین اندیشه ای از سر خیر بود و با باور اینکه هر انسانی لایق بهترین ها درزندگیست و همگان میبایست بگونه ای راه بهتر زیستن خویش را پیدا کنند و هرچه را که نوشتم نه تنها از خود که بسیار از اُردبزرگ و دیگر بزرگان جهان آموخته بودم که شهامت اینرا نیز داشته باشم تابنویسم و نویسنده کتابی در یازده جلد باشم , همچنین آموخته هائی نیز , هم داشته ام که از تمامی منابعی بوده است که معتبر بود و در آن نیز , شکی جایز نبوده و نیست . برگرفته از : http://fsheidsinternetbooks.blogsky.com/print/post-168/ |
You are subscribed to email updates from گستره جهانی اردیسم Orodism To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
نظرات